محل تبلیغات شما
ادیسون به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد، گفت: این را معلم داد و گفت فقط مادرت بخواند، مادر در حالی که اشک در چشم داشت برای کودکش خواند: فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است؛ آموزش او را خود بر عهده بگیرید! سالها گذشت، مادرش درگذشت. روزی ادیسون -که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود- در گنجه خانه، خاطراتش را مرور میکرد که برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد! آن را درآورده و خواند، نوشته بود: کودک شما کودن است؛ از فردا او را به مدرسه

یه سخن ارزشمند از امام حسن در باره دوستی :

کتاب شناسایی اشخاص در دیدار های اول / نویسنده : سیده لادن مطلبی پور

منع کردن خرگوش از راز ایشان را (شعر) مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول

ادیسون ,است؛ ,مدرسه ,مادرش ,میکرد ,خانه، ,او را ,مرور میکرد ,را مرور ,خانه، خاطراتش ,گنجه خانه،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هک و امنییت مکعب توسعه استعدادهای پنهان